از ده دوازده سال پیش میگم براتون!اندازه ی کف دست یک بچه بود که دیدمش و یکی از پاهاش زخمی،پاشو درمان کردم و تا به خودمون اومدیم دیدم بهم وابسته» ایم و این شد که پیشم موندگار شد،حتی شب ها خودش از جای خودش به زور و شیطنت میومد بیرون و من متوجه میشدم میاد کنارم میخوابه،یه گوشه زیر پتو!ماه ها گذشت و ما شب و‌ روزمون باهم بود ولی زود بزرگ‌ شد و باید میرفت تو طبیعتش؛سخت بود برام اما به نظرم بهترین کار بود که برم رهاش کنم،وقتی گذاشتمش زمین وسط طبیعت،ت نمیخورد،من فکر میکردم تا این حجم از آزادی رو ببینه با سرعت ۱۰۰ تا دِ برو،اما نه!ت نمیخورد،رفتم عقب تر تا منو نبینه ولی اون اومد جلوتر سمتم،یک جوری نگام کرد که هنوز هم یاد چشماش تو اون لحظه میافتم به پهنای صورت اشک میریزم(به خدای این ماه عزیز مثل همین لحظه)،برگشتم که برم دیدم داره پشتم راه میاد،بش گفتم جکی» برو دیگه،سوار ماشین شدم،راننده بابام بود گاز داد،از پشت شیشه دیدم داره میاد پشت ماشین تند تند؛پیاده شدم آخرین بوسه رو بهش کردم،و بدون اینکه دیگه صبر کنم و پشتمو ببینم رفتم که رفتم؛قطعا وفادار ترین بود تو زندگیم،آره تعجب نداره همون خرگوش کوچولو رو میگم؛میدونید داستان وابستگی» خیلی چیز عجیبیه!حیوون و آدم هم نمیشناسه!گاهی فکر میکنم برخی ناملایمتی هایی که توسط اونایی که بهشون وابسته‌م بهم رسیده تاوان رفیق نیمه راه بودن با جکی» نازنین و بامرا.
[هشتگ آه زیاد و غمگین]

مرد تنهای انتهای افق

یک داستان واقعی تلخ عاشقانه بخوانید

دوره ی تو هیچ وقت تمام نمیشود مربی

تو ,رو ,لحظه ,ها ,ماشین ,جکی» ,بود که ,دیدم داره ,که برم ,پشت شیشه ,داد،از پشت

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مطالبی از لورستان تجهیزات استخر و سونا ، پمپ آب و تجهیزات صنعتی و ساختمانی سایت خبری دانلود سریال هیولا کامل|دانلود سریال هیولا کیفیت بالا مسافرت طراحی وبلاگ مرکز کاغذ دیواری تمرین های کلاس آموزش 3DsMax انجمن علمی معلمان شیمی اردل راهکارهای ردیابی و شناسایی، جمع آوری خودکار داده ها و اتوماسیون صنعتی | شرکت شلر