در دل سنگ های باوقار با فکر پوف کرده، من به دنبال گنج میگردم.گنج من اشک عاشقی باشد اشک عاشقی سفر کرده، اشک یک باوقارِ حادثه جو اشک یک بی نظیرِ شور انگیز، آه از درد غارت گنج . من به تو ای عزیز محتاجم در هوای مُشک بویِ بزمگاهت، ای لطیفِ سخت غرش! گریه میکردم چرا چشم گیرا و مُصفّایت را نمیبینم، احتیاج مرا تو باور کن . دلِ آشوب و آتشین من، کوره‌ایست دائم جوش! ناگهان خواب می دیدم، مست از ترس امید‌بخش، ماهِ دلکش و سخت چون کوهم ز بلندای افق می آید . مرد تنهای لوت پیمایی مرد تنهای انتهای افق مرد تنهای سترگ دل، باد می آمد از آن سوی بلند، باد می آمد و باد، آخر از اشک خودم نم بودم .

مرد تنهای انتهای افق

یک داستان واقعی تلخ عاشقانه بخوانید

دوره ی تو هیچ وقت تمام نمیشود مربی

اشک ,تنهای ,مرد ,گنج ,افق ,آمد ,مرد تنهای ,اشک یک ,گنج من ,اشک عاشقی ,انتهای افق

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شهدا لوازم آرایشی ساخت ایران معرفی کسب و کارهای نوین تهران بورس مینویسم برای دل هنرآموزان تربیت بدنی l love حفاظ های ساختمانی ویلاسل فروش ویلا باربری و حمل بار تهران