نجوای دل من



در دل سنگ های باوقار با فکر پوف کرده، من به دنبال گنج میگردم.گنج من اشک عاشقی باشد اشک عاشقی سفر کرده، اشک یک باوقارِ حادثه جو اشک یک بی نظیرِ شور انگیز، آه از درد غارت گنج . من به تو ای عزیز محتاجم در هوای مُشک بویِ بزمگاهت، ای لطیفِ سخت غرش! گریه میکردم چرا چشم گیرا و مُصفّایت را نمیبینم، احتیاج مرا تو باور کن . دلِ آشوب و آتشین من، کوره‌ایست دائم جوش! ناگهان خواب می دیدم، مست از ترس امید‌بخش، ماهِ دلکش و سخت چون کوهم ز بلندای افق می آید . مرد تنهای لوت پیمایی مرد تنهای انتهای افق مرد تنهای سترگ دل، باد می آمد از آن سوی بلند، باد می آمد و باد، آخر از اشک خودم نم بودم .


از ده دوازده سال پیش میگم براتون!اندازه ی کف دست یک بچه بود که دیدمش و یکی از پاهاش زخمی،پاشو درمان کردم و تا به خودمون اومدیم دیدم بهم وابسته» ایم و این شد که پیشم موندگار شد،حتی شب ها خودش از جای خودش به زور و شیطنت میومد بیرون و من متوجه میشدم میاد کنارم میخوابه،یه گوشه زیر پتو!ماه ها گذشت و ما شب و‌ روزمون باهم بود ولی زود بزرگ‌ شد و باید میرفت تو طبیعتش؛سخت بود برام اما به نظرم بهترین کار بود که برم رهاش کنم،وقتی گذاشتمش زمین وسط طبیعت،ت نمیخورد،من فکر میکردم تا این حجم از آزادی رو ببینه با سرعت ۱۰۰ تا دِ برو،اما نه!ت نمیخورد،رفتم عقب تر تا منو نبینه ولی اون اومد جلوتر سمتم،یک جوری نگام کرد که هنوز هم یاد چشماش تو اون لحظه میافتم به پهنای صورت اشک میریزم(به خدای این ماه عزیز مثل همین لحظه)،برگشتم که برم دیدم داره پشتم راه میاد،بش گفتم جکی» برو دیگه،سوار ماشین شدم،راننده بابام بود گاز داد،از پشت شیشه دیدم داره میاد پشت ماشین تند تند؛پیاده شدم آخرین بوسه رو بهش کردم،و بدون اینکه دیگه صبر کنم و پشتمو ببینم رفتم که رفتم؛قطعا وفادار ترین بود تو زندگیم،آره تعجب نداره همون خرگوش کوچولو رو میگم؛میدونید داستان وابستگی» خیلی چیز عجیبیه!حیوون و آدم هم نمیشناسه!گاهی فکر میکنم برخی ناملایمتی هایی که توسط اونایی که بهشون وابسته‌م بهم رسیده تاوان رفیق نیمه راه بودن با جکی» نازنین و بامرا.
[هشتگ آه زیاد و غمگین]

تو حتی آستین های تا زده‌ی همیشگی ‌ات هم جزوی از دروس آموزشی‌ات بود،یعنی خواب ممنوع یعنی همیشه آماده باش،یعنی جنگ همچنان باقیست و ایضا دفاع!فتح یک،دو و سه و چهار و .،کردستان،دریا،خلیج،آسمان همه و همه بیشتر از رشادت ها و تخصصت؛معترف تواضع و مرام ابوالفضلی ات هستند.دوره ی تو هیچ وقت تمام نشد مربی!تو هنوز هم صدای گلوله های آتیشین بر پیکره‌ی استکباری،تو هنوز هم  تکاور آرمان های مقدسی،تو امتداد راه حسینی،تو هنوز هم مبلغ مرام ابوالفضلی،تو گنجینه ای از دلاوری‌های سرخی،تو حاصل مکتب پر افتخار شهادتی،تو شاهدی،تو ناظری،تو فریاد سخت معکره‌های منظم و نامنظمی،تو آن اتفاق بزرگی،تو معلم آدابی،تو معلم ادبی،تو معلم ،تو معلم کاوه‌ای،تو عامل اقتدار دریایی،تو راز دار غصه های خلیجی،تو یلی،دوره ی تو هیچوقت تمام نشده و نمیشود مربی،فرمانده،تکاور،دریادار،پاسدار،سرادر،معلم،فرمانده.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سادات چت,سادات گپ,چت روم سادات,چت سادات,گپ سادات pdfketab تحصیل در خارج دانلود کتاب زمینه روانشناسی هیلگارد پزشکی و سلامتی مُحَلّی امید سافت-کرک شده،دانلود نرم افزار کامپیوتر،بازی،اندروید،کامپیوتر سامانه آموزش الکترونیک ایتالیایی نشخوار های یک ایستگاه اتوبوس قطب نمای تجارت